سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بقیه ی آرشیو - دکتر غریب


لینک دونی


همفکری
ایساتیس
شهید خیبریان
عسلستان غزل
واژه واژه حرف دل
یه مسافر
صدای عدالت
عکسستان
خانواده
کتابهای استاد مطهری
هیت عاشقان سید الشهداء
پروانه ی مهاجر
قصه گو
پروازدرملکوت (نماز)
یادداشتهای یک معلم/خبرنگار
دلنوشته هایی از سنگ
حاج محسن

تعداد بازدید

v امروز : 8 بازدید

v کل بازدیدها : 189834 بازدید

جستجو در مطالب

مطالب قبلی

دختران ما
کودکان ما
یهودی ها
سفید و سیاه
احترام به یکدیگر
. حکومت عدل علی
. از مطهری بخوانیم
زندگی در کانادا 1&2
زندگی در کانادا 3&4
دیدار با امام زمان(ع)
. دشمن اصلی ما1&2
دموکراسی علی(ع)
. دروغ و کج فهمی ها
. از خاطرات پزشکی من
هالوین و تهاجم فرهنگی
توبه - شعر بازگشت به خود
نیازاجتماعی، ایثار یا عدالت؟
افکار عمومی و اخبار در غرب
ریشه ی بی احترامی به یکدیگر
سیستم انتخاب در جوامع مختلف
خشکه مقدس های جاهل و علی(ع)
بقیه ی آرشیو
درد ملی فکر نکردن
پاییز 1386
زمستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384

آهنگ وبلاگ

85/1/29 :: 9:37 عصر

بار سفر بستن همیشه سخت است .مخصوصآ وقتی که آماده نباشی.خوبی زندگی در غربت با همه ی بدی هایی که دارد این است که نمی گذارد معنی موقتی بودن را فراموش کنی.کسی که موقتی زندگی می کند و اماده ی سفر است، دور و برش را با آنچه ضرورتی برایش ندارد انباشته نمی کند .با کسی مسابقه و چشم و هم چشمی ندارد.انچه را می خرد که لازم دارد نه آنچه را که این روز ها همه دارند!

وقتی از دور به بعضی ها نگاه می کنم دلم می گیرد.آنها که با وجود دارایی در حال دویدنند برای سبقت گرفتن.نه برای ارزش هایی که داشتیم . برای چیزهایی که حالا ارزش شده .در این سبقت ها زیر دست و پا مانده ها فراموش شده اند .دنیایی ساخته شده که برایمان بهتر  کردن مدل ماشین ارجح است به باز کردن گره ی کوری از زندگی سخت خویشاوندمان.دنیایی که اگر غافل از مسابقه شوی و به افتادگان برسی از قافله عقب می مانی و...

در  این دنیا  وفا کم کم  رنگ می بازد. آنها که فرزندشان  به پای ارزش های راستین  فدا شدند وقتی بی وفایی می بینند  چه حالی پیدا می کنند!


85/1/18 :: 3:13 عصر

 

باز دلم در طلب یار روان شد

درقفسش باز گرفتار خزان شد

باز نسیمی خبر از کوی تو آورد

یاد پناه غم این دل نگران شد

مهر که در دلکده آرام دلم بود

 نیز به غربتکده چون یار گران شد

حسرت دیدار بهاران به دل افتاد

دل به بر تیر و کمانش چو نشان شد.

روح فسرد از غم هجران گلستان

چشم به ره منتظر سیر زمان شد

آه مگر یاد بهاران بدمد جان

ورنه پریشانی دل جامه دران شد

مهدوی از یاد مبر ماه نهان را

او که فراقش غم ایام جهان شد

 **************************

 


85/1/2 :: 7:57 عصر

دیشب مصاحبه ی مطبوعاتی بوش را در خبرهای کانادا می دیدم .خانم خبرنگار مسنی که سابقه ی سوالاتش از رییس جمهور های امریکا طولانی است، سوال کرد چرا به جنگ عراق خاتمه نمی دهید؟ همه ی دلایلی که به آن بهانه جنگ شروع شد که بی اساس بودنش ثابت شد. مدعی هستید که علت دخالت، نفت عراق هم نیست،پس چرا جنگ را تمام نمی کنید؟

برافروختگی بوش چنان بود که تلوزیون کانادا دوباره صحنه را نشان داد.کلی طول کشید تا بوش بتواند آن لبخند های تصنعی را دوباره بر لب بیاورد.

روزگار دارد علیه بوش می چرخد .در نظر سنجی ها محبوبیتش به کمتر از 33 درصد رسیده و این یعنی پیش  بیشترمردم امریکا بوش منفور است تا محبوب . روی افکار عمومی امریکایی ها خوب می شود کار کرد .با وجود این همه تبلیغات در تایید لزوم جنگ برای برقراری دموکراسی در عراق! و منافعی که امریکا از بودن در عراق به عنوان آقای دنیا برای خودش قایل است ، مردمش انسانهایی هستند که می توانند فکر کنند.اگر این همه تبلیغاتی که در آنجا بود بر سر ما خراب شده بود از مردم امریکا خیلی عقب تر بودیم.چون مجموعآ ما کمتر اهل فکر کردن هستیم. گاهی فکر می کنم اگر ما روش تبلیغ را بلد بودیم و ابزارش راهم  داشتیم حالا باید پشت سر خیلی از همین مردم امریکا نماز می خواندیم .نگران نشوید شکر خدا نه روش تبلیغ بلدیم و نه اگر ابزارش را هم داشته باشیم تنگ نظری هامان اجازه ی استفاده از آن به ما می دهد.پس ما همچنان در دنیا بی نظیریم!


84/11/27 :: 9:58 عصر

شارون  هنوز بین مرگ و زندگی دست و پا میزند.دیروز تلوزیون کانادا قسمتی از دادگاه پسرش را نشان داد .پسرشارون چند روز پیش به دلیل تقلب مالی به زندان محکوم شد .وقتی شنیدم دلم گرفت. راضی تر بودم این را نمی شنیدم. راضی تر بودم اگر دادگاهش ماست مالی میشد یا حداقل دادگاهش به بهانه ی تالمات روحی متهمی که پدرش نقش اول مملکتشان را دارد به تاخیر می افتاد  . مسلمآ نه به دلیل اینکه از رسوایی شان خوش حال نشده ام. از اینکه ما باید در برخورد با آقازاده های متخلف از اسراییل  هم عقب تر باشیم. آی مسلمانها.....قرار است ما از چه حمایت  کنیم از آبروی اسلام یا از آبروی منصوبان ! آی بزرگان ...  .

کاش نوشته ام را می خواندید! کاش جواب می گرفتم.کاش ...


84/11/25 :: 6:8 عصر

توفیقی بود در مراسم تاسوعا وعاشورا در اینجا شرکت کردیم.شرکت کننده ها در اینجا بیشتر قدر این مراسم را می دانند . امسال هم یک روحانی از ایران آمده بود .اگر اشتباه نکنم به دعوت مرکز اسلامی ایرانیان. پدر و مادر ها از معنویت این مجالس انرژی می گیرند . بچه ها ی کوچکتر هم وقتی در چنین جمعیت هایی با هم مواجه می شوند، احساس عزت بیشتری می کنند.احساس تنها نبودن.غریب نبودن.


دیدن خارجی ها هم که با هیت اسلامی در مجلس حاضر می شوند جالب است.داشتم فکر می کردم از غربت ننالم،این ها هم در جامعه ی خودشان بین هم زبانانشان غریبند. یاد مکالمه ام با یکی از نزدیکانم  افتادم .به او از غربت و مشکلاتش گله می کردم .جواب داد اگر با دست خالی به ایران برگردید معنی غربت به معنی واقعی را  در کشورخودتان  می فهمید.شما که به میان بر زدن از طریق آشنا ها معتقد نیستی از موقعیتت برای آشنا جمع کردن هم استفاده نخواهی کرد که حق ضایع نکنی .اگر پول هم نداشته باشی ، در اینجا از انجا هم غریب تری ! برای رسیدن به معمولی ترین حقوقت به مشکل خواهی خورد.از دوستان معتقد اینجا هم زیاد این را می شنوم که باز اینجا خیالمان راحت است که برای تامین اولیه هامان حق کسی را نخورده ایم! البته منظور حتمآ آنهایی نیست که با رابطه ها وبند و بست هابه هر عنوان اینجا آمده اند .


اینها یعنی چه؟ یعنی بدون ضایع کردن حق دیگران نمی شود در ایران زندگی کرد؟

از آشنا دار هایی که مشکلاتشان به یک تلفن به شخص... حل می شود می پرسم.راستی از آنها که دستشان به آشنای مقتدر نمی رسد خبر دارید؟ از آنها پرسیده اید چه رنجی می کشند؟ 

 پارتی بازی و رشوه دادن را زمانی ضایع کردن حق دیگران معنی می کردند و مستوجب عذاب .شنیده ام کم کم معنی کلمات را  هم عوض می کنند تا هر چه هستند و هر چه می کنند همچنان قالب بهشت را در هر حال به اندامشان اندازه نگه دارند و در هر شرایطی از این قالب خارج نشوند. چرا که هم دنیا باید  به کام باشد هم آخرت ! حتی به قیمت تنگ و گشاد کردن گه گاه قالب بهشتی بودن !؟در عین حق خوری از حرف های عارفانه و تظاهرات عاشقانه هم کم نمی گذارند .البته نمونه های صادراتی اش را اینجا هم داریم.


راستی برای من غربت کجاست؟

 


84/11/19 :: 1:53 صبح

 

این ها را در بحثی در وبلاگ عاشقان سیدالشهدا در بخش نظرات روز واقعه می خواستم بنویسم  . خوب دیدم در وبلاگم هم بگذارم و نظر شما را هم بدانم.

خروج  امام حسین ع برای اصلاح امت جدش بود.

 آن روز را باید تصور کرد . دنیایی که یزید حاکم حکومت اسلامی می شود و مسلمانان هم با او بیعت می کنند . سکوت مسلمانان معیار گم کرده در برابر ناحقی ها کار را به آنجا رساند که امام راه دیگری برای اصلاح این همه انحراف در پیش رو نداشت . انحراف کوچک با یک سخنرانی با یک تلنگر رفع می شود . اما وقتی با دشمنی چون معاویه طرف هستی که بر حماقت مسلمانان سوار شده چهارشنبه نماز جمعه می خواند !  و حکم می راند . زاویه ای از انحراف به دین می دهد که هر چه پیش می روی  ضلع دیگر زاویه ات از اصل دور و دورتر می شود تا یزید سر کار می آید ومردم او را امیرالمومنین می نامند ! اینجاست که باید خون امام و خون همراهان امام بریزد به فجیع ترین وضع ، تا مسلمان خفته تکانی بخورد . فکر کند . تا متوجه شود که این انصاف نبود . بیش تر فکر کند که اصلآ مگر او چه می گفت که به اسم خارجی به او هجوم کردند ؟ چند نفر به  72 نفر ؟ چرا فرزندانش را  ؟ چرا  آب ندادند ؟ چرا در اسیران شان  اثری از ذلت و ندامت نبود ؟ چطور زنی  دلیرانه در برابر یزید چنان حرف های محکمی زد ؟ چه گفت ؟ چرا یزید ترسید ؟ تازه تازه بفهمند که ای وای چه بر سر ما آمده ؟ ما در خواب بودیم . چرا ؟ راستی چرا چنین شد ؟ چرا ... گناه که بود ؟ فقط یزید و عمر سعد وشمر و....آیا آن همه گوسفندانی که نامشان مسلمان بود و در لشکر یزید بر امام تاختند بی گناهند ؟! چون الاعمال بالنیات ؟ و آنها هم نیت شان خیر بود ؟ خلاصه کنم حرفم این است . امام تقاص فکر نکردنهای امتش را با خون خودش و فرزندانش و یارانش پرداخت . حالا به حال که گریه کنیم ؟ جواب  : به حال خودمان . ما هم در این صحنه مقصریم اگر عقل را رها کنیم و احساس را جایگرین همه چیز کنیم .  عشق را علم کنیم و به آن بهانه ،  عقل را قربانی کنیم . مزوران عالم همیشه در کمینند.چه کسی ساده تر از کسی که سلاحش احساسات بدون پشتیبانی عقل است .کافی است تحریکش کنی . شروع می کند بدون اینکه فکر کند برای چه ، می خروشد و پیش می رود . ایستگاهی به عنوان تفکر ندارد . کلی تلاش می کند تا نهایتآ وقتی شانس بیاورد عاقلی هشیارش کند که چه کرده است و سود این همه تلاشش به  جیب کدام طرف واریز شده است .

 


84/11/18 :: 7:8 صبح

تاریخچه عاشورا ، تاریخچه‏ای است‏ که دو صفحه دارد ، یک صفحه آن صفحه‏ای است سیاه و تاریک ، نمایشی است‏ که از جنایت بشریت ، یک داستان جنایی و یک ظلم بی‏حدوحساب است . و بنابراین ، داستان جنائی ما قهرمانانی دارد که قهرمانان جنایتند . پسر معاویه ، پسر زیاد ، پسر سعد و یک عده افراد دیگر ، قهرمان این داستان جنایی هستند . اما تمام این داستان جنایت‏ نیست . یعنی داستان ما یک صفحه ندارد ، دو صفحه دارد . تنها این نیست‏ که یک عده جنایتکار بر یک عده مردم پاک و بیگناه جنایت وارد کردند .آن صفحه ی دیگر بیشتر قابل مطالعه است .  آن صفحه ، جنبه مثبت دارد،  صورت فعالی دارد ، نمایشگاهی است از عظمت و علو بشریت ، از رفعت‏ بشریت ، نمایشگاه معالی و مکارم انسانیت است ، سراسر حماسه است ، عظمت و شجاعت و حق خواهی و حق‏پرستی در آن موج می‏زند .  ازاین نظر قهرمان داستان ، پسران علی ( ع ) هستند ، حسین‏بن‏علی ( علیهماالسلام ) است ، عباس‏بن‏علی ( علیهماالسلام ) است ، دختر علی ( ع )زینب است امام‏ حسین ( ع ) در شب عاشورا اصحاب خودش را ستایش کرد . نگفت یک‏ عده مردم بیگناه و بیچاره فردا کشته می‏شوید و به عمر شما خاتمه داده‏ می‏شود ، بلکه آنها را ستایش کرد و فرمود :
من یارانی در جهان بهتر از یاران خودم سراغ ندارم ،یعنی من شما را بر یاران بدر که‏ یاران پیغمبر ( ص ) بودند ، بر یاران پدرم علی ( ع )  ترجیح می‏دهم .

اعتراف بکنیم که ما در گذشته این اشتباه را مرتکب‏
شده‏ایم که این داستان را فقط از یک طرف آن مطالعه کرده‏ایم و غالبا آن‏ طرف دیگر داستان را مسکوت‏عنه گذاشته‏ایم . یعنی ما نمایشگر قهرمانیهای‏ جنایتکارانه پسر معاویه و پسرزیاد و پسرسعد بوده و هستیم .

من برای این دسته‏ها و مراسم حقیقتا احترام قائل هستم چون ابراز احساسات است‏ ، احساساتی صددرصد طبیعی ، ناشی از عقیده و ایمان نباید اینها را نسخ کرد ، نباید با اینها مبارزه کرد ، باید اینها را اصلاح کرد . فقط اشتباه این ها  در این است که وقتی می‏خواهند ابراز احساسات بکنند ، به شکلی ابراز احساسات می‏کنند که فقط نمایشگر قهرمانی جنایتکارانه جنایتکاران و نمایشگر مظلومیت آن کسی اند که به او عشق می‏ورزند و علاقه دارند .  نمی‏دانند حالا که می‏خواهند نمایشگری بکند ، باید طوری نمایشگری بکنند که نمایشگر حماسه‏حسینی باشند ، نمایشگر آن جنبه نورانی و روشن تاریخ عاشورا باشند ، نمایشگر روح حسین‏بن‏علی ( علیهماالسلام ) باشند . خوشبختانه کم‏وبیش این‏ بیداری پیدا شده است و گاهی انسان به چشم می‏بیند که بعضی از دستجات‏ توجه کرده‏اند که چه باید بکنند و چه می‏کنند هر کس دیگری ، هر شخصیت تاریخی ، در شرایطی قرار بگیرد که حسین‏بن‏علی‏ علیهما السلام در شب عاشورا قرار گرفت ، یعنی در شرایطی که تمام راههای‏ قوت و غلبه ظاهری بر دشمن بر او بسته باشد ، و قطعا بداند که خود و اصحابش بدست دشمن کشته می‏شوند ، در چنین شرایطی زبان به شکایت باز می‏کند و این را تاریخ گواهی می‏دهد . جملاتی می‏گویند نظیر : تف بر این‏ روزگار ، افسوس که طبیعت با من مساعدت نکرد .اما حسین ع مثل اینکه تمام‏ محیط برایش مساعد است و واقعا هم مساعد بود ، آن شرایط برای کسی‏ نامساعد است که هدفش حکومت دنیوی باشد . برای کسی که حتی حکومت و همه‏ چیز را در راه حق و حقیقت می‏خواهد ، و می‏بیند در راه خدای خودش قدم برداشته‏ ، محیط مساعد است . او جز سپاس و شکر چیز دیگری نمی‏بیند . تا آخرین لحظه‏ها عملش ، حرکاتش ، سکناتش ، سخنانش ، تمام حق‏خواهی ، حق پرستی و موجی از حماسه است . شب تاسوعا که برای آخرین بار به او عرضه می‏دارند یا کشته شدن یا تسلیم ! اظهار می‏دارد ، « و الله لا اعطیکم‏ بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید »  .
به خدا قسم که من هرگز نه دست ذلت به شما می‏دهم و نه مثل بردگان فرار می‏کنم . مردانه مقاومت می‏کنم تا کشته بشوم . آن ساعتهای آخر ، اباعبدالله ( ع ) باز همان است . باور نکنید که اباعبدالله این جمله‏ را گفته باشد : « اسقونی شربة من الماء فقد نشطت کبدی » . من که این‏ جمله را در جائی ندیده‏ام ، حسین ( ع ) اهل این‏جور درخواستها نبود ، بلکه‏ او در مقابل لشکر دشمن می‏ایستد و فریاد می‏کند : امیر شما ، فرمانده کل شما ، به من گفته است که‏ از این دو کار یکی را انتخاب کن یا شمشیر ، یا تن به ذلت دادن ، آیا من‏ تن به ذلت بدهم ؟ هیهات که ما زیر بار ذلت برویم ! ما تن خودمان را در جلوی شمشیرها قرار می‏دهیم ولی روح خودمان را در جلوی شمشیر ذلت هرگز فرود نمی‏آوریم . خدای من که در راه رضای او قدم بر می‏دارم راضی نیست و می‏گوید نکن ، پیغمبر ( ص ) که وابسته به مکتب او هستم ، می‏گوید نکن ، آن دامنهایی که من در آنها بزرگ شده‏ام ، دامن علی ( ع ) که روی زانوی او نشسته‏ام به من می‏گوید تن به ذلت نده این یک حماسه است اما نه یک حماسه شخصی یا قومی . در آن منیت نیست ، در آن خود پرستی نیست ، خدا پرستی است. در روز عاشورا حسین علیه‏السلام حد آخر مقاومت را هم می‏کند ، دیگر وقتی است که به کلی‏ توانایی از بدنش سلب شده است . یکی از تیراندازان ستمکار تیر زهرآلودی‏ را به کمان می‏کند و بسوی اباعبدالله ( ع ) می‏اندازد که در سینه اباعبدالله ( ع ) می‏نشیند و آقا دیگر بی‏اختیار روی زمین می‏افتد . چه‏ می‏گوید ؟ آیا در این لحظه تن به ذلت می‏دهد ؟ آیا خواهش و تمنا می‏کند ؟ نه ، بلکه بعد از گذشت این دوره جنگیدن رویش را بسوی همان قبله‏ای که از آن هرگز منحرف نشده است می‏کند و می‏فرماید : « رضا بقضائک و تسلیما لامرک و لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین»  این است حماسه الهی‏ ، این است حماسه انسانی .



فراز هایی از کتاب حماسه ی حسینی (1)استاد مطهری


84/11/17 :: 3:52 عصر

شما را بخدا ببینید حرفهائی را که گاهی وقتها از یک افراد در سطح خیلی‏ پایین می‏شنویم که مثلا می‏گویند من آرزو دارم عروسی پسرم را ببینم ، آرزو دارم عروسی دخترم را ببینم ، به فردی چون حسین بن علی نسبت می‏دهند ، آن‏ هم در گرما گرم زدو خورد که مجال نماز خواندن نیست ! و می‏گویند حضرت‏ فرمود من در همین جا می‏خواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد بکنم و یک‏ شکل از عروسی هم که شده است در اینجا راه بیندازم . یکی از چیزهایی که‏ از تعزیه خوانیهای قدیم ما هرگز جدا نمی‏شد عروسی قاسم نو کدخدا ، یعنی نو داماد بود ، در صورتی که این در هیچ کتابی از کتابهای تاریخی معتبر وجود ندارد .

مردم باید روضه راست بشنوند تا معارفشان ، سطح فکرشان بالا بیاید و بدانند که اگر روحشان در یک کلمه اهتزاز پیدا کرد ، یعنی با روح‏ حسین بن علی هماهنگ شد و در نتیجه اشکی ولو ذره‏ای ، از چشمشان بیرون آمد واقعا مقام بزرگی است

فراز ی از کتاب حماسه ی حسینی (1)استاد مطهری


84/11/14 :: 10:56 عصر

 

بنی‏امیه توانسته بودند اسلام را آنچنان استثمار و استخدام و منحرف بکنند که یک عده مردم از خدابی‏خبر به عنوان جهاد و خدمت به اسلام به جنگ حسین‏ ( ع ) بیایند . و کل یتقربون الی‏الله بدمه، بعد از شهادت‏ اباعبدالله ( ع ) به شکرانه این عمل چندین مسجد ساخته شد . ببینید ظلمت‏ و تاریکی چقدر بوده است ! 

فراز ی از کتاب حماسه ی حسینی(1) استاد مطهری


84/11/10 :: 12:9 صبح

تماس گرفتن از خارج از کشور با ایران به تدریج می رود که به هفت خوان رستم تبدیل شود .یک در میان یا بوق اشغال می شنوی یا انواع مختلف اطلاعات عجیب و غریب ضبط شده در باره ی مشترک مورد نظر! مثلآ اینکه  متاسفانه مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمی باشد!

اما بحث بر سر پیغام ضبط شده ی دیگری است .«تلفن مشترک مورد نظر به دلیل  عدم پرداخت به موقع بدهی قطع می باشد

بی اساسی این پیغام  بعد از مدتی کلنجار رفتن بالاخره معلوم می شود و موفق به برقراری ارتباط با مشترک مورد نظر !می شوی.

 اما مشترک مورد نظر! واقعآ حرمت دارد یا نه؟حتی اگر واقعآ کسی تلفنش به دلیل فوق قطع شده باشد آیا باید این خطا را به گوش تک تک افرادی که می خواهند با او تماس بگیرند رساند؟چه برسد به اینکه اصلآ این قضیه صادق نباشد و صرفآ یک اختلال در پخش پیام ها باشد .شرکت مخابرات به راحتی  با آبروی افراد بازی می کند. این پیامِ ضبط شده در دیار کفر! مساوی تهمت یا شکستن حرمت فرد تلقی شده و مجازات سنگین شرکت تلفن، در ضمن اعاده ی حیثیت مشترک را در پی دارد . در دیار اسلام چطور؟   


   1   2      >

منوى اصلى

خانه v
شناسنامه v
پارسی بلاگv
پست الکترونیک v
 RSS  v

لوگوى وبلاگ

موضوعات وبلاگ

اوقات شرعی

اشتراک در خبرنامه

 

template designed by Rofouzeh