سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زمستان 1384 - دکتر غریب


لینک دونی


همفکری
ایساتیس
شهید خیبریان
عسلستان غزل
واژه واژه حرف دل
یه مسافر
صدای عدالت
عکسستان
خانواده
کتابهای استاد مطهری
هیت عاشقان سید الشهداء
پروانه ی مهاجر
قصه گو
پروازدرملکوت (نماز)
یادداشتهای یک معلم/خبرنگار
دلنوشته هایی از سنگ
حاج محسن

تعداد بازدید

v امروز : 1 بازدید

v کل بازدیدها : 186130 بازدید

جستجو در مطالب

مطالب قبلی

دختران ما
کودکان ما
یهودی ها
سفید و سیاه
احترام به یکدیگر
. حکومت عدل علی
. از مطهری بخوانیم
زندگی در کانادا 1&2
زندگی در کانادا 3&4
دیدار با امام زمان(ع)
. دشمن اصلی ما1&2
دموکراسی علی(ع)
. دروغ و کج فهمی ها
. از خاطرات پزشکی من
هالوین و تهاجم فرهنگی
توبه - شعر بازگشت به خود
نیازاجتماعی، ایثار یا عدالت؟
افکار عمومی و اخبار در غرب
ریشه ی بی احترامی به یکدیگر
سیستم انتخاب در جوامع مختلف
خشکه مقدس های جاهل و علی(ع)
بقیه ی آرشیو
درد ملی فکر نکردن
پاییز 1386
زمستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384

آهنگ وبلاگ

84/11/2 :: 12:28 صبح


84/10/29 :: 1:53 صبح

کشور ما دنیا و آخرتش را به هم پیچیده و برای خود یک کلاف سر در گم ساخته . مانده ایم بالاخره ریاضت بکشیم که بهشت را به دست بیاوریم و دنیا را به اهلش وا بگذاریم یا سرمایه گذاری کنیم و پول به دست بیاوریم تا مردمانمان از گرسنگی به دختر فروشی و کلیه فروشی روی نیاورند . شعار بدهیم و همه را تکفیر کنیم و جنگ و محاصره ی اقتصادی را تحمل کنیم و بکوشیم دسته جمعی  همه را به زور و با تازیانه به بهشت ببریم ! یا به دست هایی بپردازیم که بی محابا به بیت المال چنگ انداخته و شب و روز در درون خانه رسوایی می آفریند . ما همچنان ادای قهرمانان پیروز را در می آوریم و به خودمان دروغ می گوییم تا خودمان خوشمان بیاید . دیگران را هم اینگونه می پسندیم . مداحان را دوست و منتقدان را سر سپردگان به بیگانه می نامیم . دشمن سهمگین تر از کفار(بی کفایتی) در جان بسیاری از دوستان مان نشسته و ما بی خبریم . خیال می کنیم اگر راست بگوییم دشمن سو استفاده می کند ! پس راست نمی گوییم . تا گندش را دیگران در بیاورند آن وقت در پی چاره بر می آییم .

 از دیگر نشانه های بی کفایتی  این است که ما قدر قهرمانان خود را نمیدانیم . فکرمان نمی رسد که اگر به قهرمانان جنگمان  اجازه داده ایم در مظلومیت ، بهای دفاع از ما را خود از ذره ذره ی جانشان بپردازند . الگویی برای آیندگان گذاشته ایم . اگر غرب بهتر از مای مدعی مسلمانی به کشته شدگانش و زخمی هایش ارج می نهد نه برای این است که از بهشت و جهنم می ترسد . برای این است که عقلش می رسد فکر میکند که جوانِ فردا که عزیز نبودن اینها را دیده قدر جانش را می داند و به جنگ نمی رود . پس زخمی ها را بازماندگان شهدا را جبهه رفته ها را نزد مردم عزیز میکند . فکر میکنند . راهش را پیدا می کنند . نه اینکه سهمیه برای جانبازان بگذارند و سپس کانال بزنند و از مجرای آن سهمیه ، نور چشمی های وامانده از قافله ی ترقی ها را به جای آنها به دانشگاه و... بفرستند تا نتیجه اش یعنی بدبینی مردم را  به جانبازی هدیه کنند که از همه ی هستی اش برای این ملت مایه گذاشته است .

بی کفایتی در همه جا هست . امان از جایی که چوب ملت هشیار بر سرش نباشد که بی کفایتی ها را  علم کند تا اصلاح شود . و امان از جایی که فرد بی کفایتی را از محلی به محل دیگر ارتقاء درجه می دهد.


84/10/28 :: 12:50 صبح

ما همیشه برای رفتارهایمان، نوع پوششمان،حتی نوع خوراکمان دلیل داریم.(اینطور نیست؟)رفتن به خارج از کشور یعنی مواجه شدن با فرهنگی که همینطور که تو با آن بیگانه ای آنها نیز با تو بیگانه اند.وقتی در اجتماعشان وارد می شوی با اطرافیان آشنا می شوی و این آشنایی ها به دوستی ها می رسد.وقتی موقعیت را برای سوال کردن آنها از خودت فراهم کنی.( در غیر اینصورت کمتر می پرسند .افراد با فرهنگشان این کار را تجاوز به حریم خصوصی افراد می دانند.)باید جواب خیلی سوال ها را بدهی .بیشترین هجوم سوالات برای خانم های با حجاب است که اعتقادشان را از همان نگاه اول فریاد می زنند.دوستی داشتیم از خانواده ای با پدری بازاری و شدیدآ مذهبی.اوایل حجاب این خانم زبانزد بود.هنوز 6 ماه از آمدنش نگذشته بود که خبر شدیم ایشان از حجاب دست برداشته در صورتی که ایشان کسی بود که به نقص در حجاب افراد با حجاب ایرادها  می گرفت .در درد و دلی که ایشان با دوستش  کرده بود علت کارش را نیافتن جواب برای قانع کردن پرسش کنندگان گفته بود!جالب اینجاست که چرا این سوالات برای خود این فرد قبلآ مطرح نشده بود ؟

اعتقاداتی که بر پایه ی احساسات بنا می شوند  عمرشان دایمی نیست تا در بین دوستانی ،تشویق می شوی و هم مسیر می شوی بدون اینکه یک لحظه درنگ کنی که آیا راه درستی است یانه .اما زندگی همیشه این روال را ندارد.وقتی باد ها ی سختی وزیدن گرفت آن اعتقادی پابرجا می ماند که قبلآ در درستی اش تفکر و تعقل کرده ای در افکارخودت جستجو و دقت کرده ای و هدف و مسیر را بازنگری کرده ای. تو خود باید اولین سوال کننده از اعتقادات خود باشی.جواب این را به خودت بدهی که چرا خودت را بر حق می دانی.جوابی نه به خاطر از سر باز کردن مسوولیت .که اعتقادی از تو نزد خدا پذیرفته است که دلیل داشته باشد.مگر بارها در قرآن سرزنش شدن آنها که بر اعتقادات پدرانشان عمل می کرده اند را نشنیده ایم. .از هر فرقه ای که باشیم باید مستدل باشیم .باید برای کارمان دلیل داشته باشیم .بخصوص اگر مدعی مسلمانی باشیم.اگر عقل پشتیبان اعتقاداتمان نباشد از کجا معلوم راهمان بیراهه نیست؟از کجا معلوم پوستین وارونه را ما به تن اسلام نکنیم!؟


84/10/27 :: 7:16 صبح

 


84/10/24 :: 7:53 صبح

بی انصافی  دیدم که قبل از نگارش این متن از معلمینی یاد نکنم که  در شغل خود هنرها آفریدند.از رجایی ها و مطهری ها و... همینطور از معلمی که افتخار شاگردی او درسالهای اول دبیرستان درهای رحمتی را برایم گشود.

واما ، 

 چند روز پیش 15-16 روز تعطیلی مدارس کانادا تمام شد و بالاخره ، روزی رسید که دخترخانم دبستانی من از همان شروع تعطیلی انتظارش را می کشید، یعنی روز بازگشت به مدرسه!

اوایل  شدت علاقه ی او به مدرسه مشغله ی فکریم شده بود.فکر می کردم یعنی این قدر از خانه ماندن ناراحت می شود که ترجیح می دهد به مدرسه برود؟! نهایتآ پرس و جوهایم مرا به این نتیجه رساند که علت این علاقه، ضعف خانه نیست.بلکه قوت مدرسه است که این معادله را بر هم زده.

در اینجا مدرسه محل ساخته شدن شخصیت دانش آموزان تلقی می شود.احترام معلم به شاگرد واعتقادات او  نه تنها وظیفه که جزء فرهنگشان است . محال است شاگردی در مدارس اینجا به هر دلیلی از طرف اولیاء مدرسه تحقیر شود.در بدترین حالت چند روز از مدرسه آمدن محروم می شود ! که واقعآ تنبیه سختی برای بچه هاست . این هم در مواردی است که پرخاشگری به دیگر کودکان کرده باشد نه به خاطر انجام ندادن تکلیف و نمره ی کم  گرفتن! شاگردان در اینجا به هیچ وجه با هم مقایسه نمی شوند ونقاط ضعف و قوت هر کودک به طور خصوصی فقط نزد والدین او مطرح می شود.شاگردان ضعیف همانند شاگردان قوی به هنگام افزایش تلاششان نسبت به قبل مورد تشویق قرار می گیرند.

از همان دوران پیش دبستانی خواندن روزانه ی کتاب داستانی که معلم در اختیار بچه ها میگذارد (اوایل با کمک مادر)جزء تکالیف ثابت روزانه است.تکالیف باید طوری طراحی شود که بیشتر از 1 ساعت وقت کودک را نگیرد.

خاطرم هست که در دوران تحصیل عاشق تعطیلی بودم .روزهای برفی شیرین ترین روزهای تحصیلی ام بود. چون دبستان تعطیل می شد! البته گله ی من از سیستم آموزشی در ایران است نه از معلمین . چرا که معلمین خود درس آموختگان یا از دیدگاهی قربانیان همین نظام آموزشی اند .از همین شاگردان هم معلمین فردا بر می خیزند . باز هم شعر وطنی ما را دیگران بهتر از ما فهمیده و اجرا کرده اند. کجاست آن زمزمه ی محبت و...؟ به راستی این چرخه را چگونه می توان شکست؟ مگر ارزش کودکان ما کمتر از کودکان کانادایی است؟


84/10/21 :: 12:47 صبح

خدا را شکر که کشور ما این طور نیست!؟!!!


84/10/19 :: 5:6 صبح

   این علامت برای غربی ها نشانه ی سپاس از سربازانشان در جبهه هاشان است.از 60 سال پیش هرسال در ماه نوامبر این گل را به نشانه ی یادبود آنان تامدتها به سینه هاشان وصل می کنند تا نشان بدهند که گذشت زمان فداکاری ها را کم رنگ نمی کند. راستی چرا گذشت زمان قدرشناسی های ما را نه تنها کم رنگ که بی رنگ کرد؟

اینها مدعیند فراموشی قهرمانان نشانه ی بالغ نبودن یک ملت است.  راست می گویند؟


84/10/18 :: 5:33 صبح

این روزها در کانادا روز های نزدیک به رای گیری برای تعیین نخست وزیر و اعضای پارلمان است.چندین حزب مشغول تبلیغ اند .اما دو حزب اصلی، لیبرال و محافظه کارند که شدیدآ با هم رقابت میکنند .12 سال است که لیبرال ها حاکمند .قبل از آن محافظه کارها بر سر کار بودند.در واقع« پال مارتن »نخست وزیر فعلی (بعد از قطعی شدن نتیجه ی پرونده ی رسوایی مالی گروهی از لیبرالها ) برای حفظ جایگاهش تلاش میکند.

 برای برنامه های تبلیغاتی  کانال جداگانه به نام کانال سیاست کانادا دارند cpac .که مرتب از سفرها و سخنرانی های همه ی کاندیداهای احزاب خبر میدهد.

سوالاتی که از کاندیدا ها می کنند دقیق است .در یک نوع از  برنامه ها هربار سوالات مشترکی از 4 کاندیدای اصلی  پرسیده می شود و آنها باید نظراتشان را در مدت تعیین شده ای به نوبت بیان کنند.قول هایی که به ملت میدهند روی هوا نیست. حساب شده است.بلافاصله هم کارشناسانِ  دور از سیاست، روی عملی بودن یا نتیحه بخش بودن سیاست های آینده (قولها)ی کاندیداها شروع به بررسی میکنند و  تلوزیون در برنامه هایی نظرات آنها را به مردم ارایه می دهد.کاندیداها زمان بندی دقیق هم ارایه می کنند.  کاندیدایی  قول کم کردن مالیات را از 15 درصد به 13 درصد در دومرحله  با زمان بندی مشخص  داده .یکی قول اضافه کردن بودجه ی زندان ها را به منظور افزایش حداقل زمان زندانی شدن بزهکاران مسلح از دو سال به 4 سال داده بود تا از میزان جرم کم شود .چند روز بعد در تلوزیون ملی شان در میز گرد افراد کارشناسان و روانشناسان جنایی  از دانشگاه ها ی خودشان و  یک مدعو از امریکا مطرح شد که این افزایش مدت زندان در کشورهای دیگر که انجام شده باعث کاهش بزه با اسلحه نشده و  بودجه گذاشتن روی زندانها باعث اتلاف بودجه است ! یعنی علت اینکه کاندیدا مواظب است که چه می گوید این است که مردم هم به راحتی گول نمی خورند و به کارشناسان رجوع می کنند. 

برنامه های کمدی هم بازارشان  گرم شده و  با نکته گیری ها نه تنها به  عملکرد قبلی و حرف ها ،که  به طرز حرف و لبخند زدن کاندیداها هم کار دارند.و با به طنز در آوردن حرف ها و قول ها کلی  کاندیداها را مسخره میکنند.


84/10/15 :: 10:44 عصر

چند دقیقه پیش تلفنی داشتم. خانمی پشت خط عربی حرف میزد. فهمید من عربی بلد نیستم. گوشی رو به آقایی داد. کسی بود که دعوت به شنیدن پیام مسیح می کرد.بارها از این نوع تلفن ها به خانه مان شده.اوایل از بعضی از دوستان شنیدم عده ای به نیت تقویت زبان انگلیسی شان با گروهی از اینها جلسات مراوده گذاشته بودند. اما من همیشه ردشان کرده بودم. بعد از پرس و جو معلوم شد از یک گروه تبلیغ مسیحیت هستند (اسم گروهشان را هم گفتند )و از روی دفترچه تلفن اسامی وشماره تلفن را پیدا میکنند،ملیت ها را از روی اسم حدس می زنند و برای اینکه مشکل ندانستن انگلیسی  را هم حل کرده باشند از همزبانها استفاده میکنند(فکر کرده بودند من عرب هستم!).زنگ میزنند و در صورت تمایل طرف  به خانه شان مبلغ می فرستند. با هر شرایط و موقعیتی  که بتوانی. گفتم که فرصت کمی دارم و در ضمن نمی توانم در خانه بپذیرمشان. قرار شد  هر هفته یک بار آنهم 15 دقیقه تلفنی تماس بگیرند و صحبت کنیم.یادم رفت بپرسم از کجا فهمیدند من مسیحی نیستم؟ نمی دانم شاید از روی اسمم؟ البته بهشان گفتم که می خواهم سوالاتی که از دینشان دارم  بپرسم. راستش را بخواهید به جز آن منظور دیگری هم دارم. میخواهم ببینم مبلغین اینها چه منش و روشی دارند. مطمینم چیزی یاد خواهم گرفت.اگر به درد بخورد برای شما هم می نویسم قرار است همین امروز یک انجیل Bible و یک مجله به رسم هدیه به در خانه مان بیاورد.


84/10/14 :: 8:21 عصر

  مهاجرت های موقت یا دایمی همیشه با استرس های روحی زیاد همراهند. تفاوتهای فرهنگی هرچه بیشتر باشد شدت این استرس را افزایش می دهند. درد دل کردن برای یک هموطن هرچند نا اشنا از کارهایی است که از تازه آمده ها زیاد سر میزند.گویی آن را راهی برای تخلیه ی استرس ها می بینند.چندی پیش  یک خانم ایرانی که به تازگی در یک دانشگاه معتبر کانادا به عنوان تحصیل فوق لیسانس ،کار در یک آزمایشگاه تحقیقاتی شروع کرده، پیش دوستی سفره ی دلش را باز کرده بود.از سختی کار و توقعات زیاد استاد و همکاران و نامهربانی ها میگفت.از اینکه تا اشتباهی میکند همه برسرش می ریزندو...

به او حق باید داد.محیط کار در کانادا و ایران کاملآ متفاوت است.در اینجا بابت دستمزدی که می گیری صددرصد بهره و بازدهی می خواهند.  استاد مهربان و صمیمی وقتی از نتیجه ی کارت راضی نباشد چهره عوض میکند .آنها با تو عقد اخوت و دوستی ندارند . کار تو را می خواهند .

جالب اینجا بود که وقتی این خانم به استاد از نامهربانی ها گله کرده بود.استاد کانادایی جواب داده بود:فکر کرده ای اینحا ایران است که هر کس هرخرابکاری می کند به هیچ جایی بر نخورد؟!

 من همیشه فکر می کردم در جریان انقلاب وجنگ ما حنجره مان پاره شد افکارعمو می دنیا نفهمیدند ایران کجاست و حرفش چیست.چون رساناها در اختیاردشمنان ماست .اما با موضوعاتی مثل زهرا کاظمی و برخی از مواضع نا مناسب دیگر که روند رو به افزایشی هم به خود گرفته کم کم داریم نزد افکار عمومی شناخته می شویم. آنهم اینطور! آری این درد را کجا ببریم  که دشمن زیرک تر از دوست عمل میکند.باز دلمان را خوش کرده ایم که ولله خیرالماکرین .اما از خدا هم شرمنده ایم.کم کم چوب لای چرخ خدا هم می گذاریم.

 


   1   2      >

منوى اصلى

خانه v
شناسنامه v
پارسی بلاگv
پست الکترونیک v
 RSS  v

لوگوى وبلاگ

موضوعات وبلاگ

اوقات شرعی

اشتراک در خبرنامه

 

template designed by Rofouzeh