سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیدگاه استاد مطهری در حادثه ی عاشورا - دکتر غریب


لینک دونی


همفکری
ایساتیس
شهید خیبریان
عسلستان غزل
واژه واژه حرف دل
یه مسافر
صدای عدالت
عکسستان
خانواده
کتابهای استاد مطهری
هیت عاشقان سید الشهداء
پروانه ی مهاجر
قصه گو
پروازدرملکوت (نماز)
یادداشتهای یک معلم/خبرنگار
دلنوشته هایی از سنگ
حاج محسن

تعداد بازدید

v امروز : 20 بازدید

v کل بازدیدها : 189846 بازدید

جستجو در مطالب

مطالب قبلی

دختران ما
کودکان ما
یهودی ها
سفید و سیاه
احترام به یکدیگر
. حکومت عدل علی
. از مطهری بخوانیم
زندگی در کانادا 1&2
زندگی در کانادا 3&4
دیدار با امام زمان(ع)
. دشمن اصلی ما1&2
دموکراسی علی(ع)
. دروغ و کج فهمی ها
. از خاطرات پزشکی من
هالوین و تهاجم فرهنگی
توبه - شعر بازگشت به خود
نیازاجتماعی، ایثار یا عدالت؟
افکار عمومی و اخبار در غرب
ریشه ی بی احترامی به یکدیگر
سیستم انتخاب در جوامع مختلف
خشکه مقدس های جاهل و علی(ع)
بقیه ی آرشیو
درد ملی فکر نکردن
پاییز 1386
زمستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384

آهنگ وبلاگ

84/11/18 :: 7:8 صبح

تاریخچه عاشورا ، تاریخچه‏ای است‏ که دو صفحه دارد ، یک صفحه آن صفحه‏ای است سیاه و تاریک ، نمایشی است‏ که از جنایت بشریت ، یک داستان جنایی و یک ظلم بی‏حدوحساب است . و بنابراین ، داستان جنائی ما قهرمانانی دارد که قهرمانان جنایتند . پسر معاویه ، پسر زیاد ، پسر سعد و یک عده افراد دیگر ، قهرمان این داستان جنایی هستند . اما تمام این داستان جنایت‏ نیست . یعنی داستان ما یک صفحه ندارد ، دو صفحه دارد . تنها این نیست‏ که یک عده جنایتکار بر یک عده مردم پاک و بیگناه جنایت وارد کردند .آن صفحه ی دیگر بیشتر قابل مطالعه است .  آن صفحه ، جنبه مثبت دارد،  صورت فعالی دارد ، نمایشگاهی است از عظمت و علو بشریت ، از رفعت‏ بشریت ، نمایشگاه معالی و مکارم انسانیت است ، سراسر حماسه است ، عظمت و شجاعت و حق خواهی و حق‏پرستی در آن موج می‏زند .  ازاین نظر قهرمان داستان ، پسران علی ( ع ) هستند ، حسین‏بن‏علی ( علیهماالسلام ) است ، عباس‏بن‏علی ( علیهماالسلام ) است ، دختر علی ( ع )زینب است امام‏ حسین ( ع ) در شب عاشورا اصحاب خودش را ستایش کرد . نگفت یک‏ عده مردم بیگناه و بیچاره فردا کشته می‏شوید و به عمر شما خاتمه داده‏ می‏شود ، بلکه آنها را ستایش کرد و فرمود :
من یارانی در جهان بهتر از یاران خودم سراغ ندارم ،یعنی من شما را بر یاران بدر که‏ یاران پیغمبر ( ص ) بودند ، بر یاران پدرم علی ( ع )  ترجیح می‏دهم .

اعتراف بکنیم که ما در گذشته این اشتباه را مرتکب‏
شده‏ایم که این داستان را فقط از یک طرف آن مطالعه کرده‏ایم و غالبا آن‏ طرف دیگر داستان را مسکوت‏عنه گذاشته‏ایم . یعنی ما نمایشگر قهرمانیهای‏ جنایتکارانه پسر معاویه و پسرزیاد و پسرسعد بوده و هستیم .

من برای این دسته‏ها و مراسم حقیقتا احترام قائل هستم چون ابراز احساسات است‏ ، احساساتی صددرصد طبیعی ، ناشی از عقیده و ایمان نباید اینها را نسخ کرد ، نباید با اینها مبارزه کرد ، باید اینها را اصلاح کرد . فقط اشتباه این ها  در این است که وقتی می‏خواهند ابراز احساسات بکنند ، به شکلی ابراز احساسات می‏کنند که فقط نمایشگر قهرمانی جنایتکارانه جنایتکاران و نمایشگر مظلومیت آن کسی اند که به او عشق می‏ورزند و علاقه دارند .  نمی‏دانند حالا که می‏خواهند نمایشگری بکند ، باید طوری نمایشگری بکنند که نمایشگر حماسه‏حسینی باشند ، نمایشگر آن جنبه نورانی و روشن تاریخ عاشورا باشند ، نمایشگر روح حسین‏بن‏علی ( علیهماالسلام ) باشند . خوشبختانه کم‏وبیش این‏ بیداری پیدا شده است و گاهی انسان به چشم می‏بیند که بعضی از دستجات‏ توجه کرده‏اند که چه باید بکنند و چه می‏کنند هر کس دیگری ، هر شخصیت تاریخی ، در شرایطی قرار بگیرد که حسین‏بن‏علی‏ علیهما السلام در شب عاشورا قرار گرفت ، یعنی در شرایطی که تمام راههای‏ قوت و غلبه ظاهری بر دشمن بر او بسته باشد ، و قطعا بداند که خود و اصحابش بدست دشمن کشته می‏شوند ، در چنین شرایطی زبان به شکایت باز می‏کند و این را تاریخ گواهی می‏دهد . جملاتی می‏گویند نظیر : تف بر این‏ روزگار ، افسوس که طبیعت با من مساعدت نکرد .اما حسین ع مثل اینکه تمام‏ محیط برایش مساعد است و واقعا هم مساعد بود ، آن شرایط برای کسی‏ نامساعد است که هدفش حکومت دنیوی باشد . برای کسی که حتی حکومت و همه‏ چیز را در راه حق و حقیقت می‏خواهد ، و می‏بیند در راه خدای خودش قدم برداشته‏ ، محیط مساعد است . او جز سپاس و شکر چیز دیگری نمی‏بیند . تا آخرین لحظه‏ها عملش ، حرکاتش ، سکناتش ، سخنانش ، تمام حق‏خواهی ، حق پرستی و موجی از حماسه است . شب تاسوعا که برای آخرین بار به او عرضه می‏دارند یا کشته شدن یا تسلیم ! اظهار می‏دارد ، « و الله لا اعطیکم‏ بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید »  .
به خدا قسم که من هرگز نه دست ذلت به شما می‏دهم و نه مثل بردگان فرار می‏کنم . مردانه مقاومت می‏کنم تا کشته بشوم . آن ساعتهای آخر ، اباعبدالله ( ع ) باز همان است . باور نکنید که اباعبدالله این جمله‏ را گفته باشد : « اسقونی شربة من الماء فقد نشطت کبدی » . من که این‏ جمله را در جائی ندیده‏ام ، حسین ( ع ) اهل این‏جور درخواستها نبود ، بلکه‏ او در مقابل لشکر دشمن می‏ایستد و فریاد می‏کند : امیر شما ، فرمانده کل شما ، به من گفته است که‏ از این دو کار یکی را انتخاب کن یا شمشیر ، یا تن به ذلت دادن ، آیا من‏ تن به ذلت بدهم ؟ هیهات که ما زیر بار ذلت برویم ! ما تن خودمان را در جلوی شمشیرها قرار می‏دهیم ولی روح خودمان را در جلوی شمشیر ذلت هرگز فرود نمی‏آوریم . خدای من که در راه رضای او قدم بر می‏دارم راضی نیست و می‏گوید نکن ، پیغمبر ( ص ) که وابسته به مکتب او هستم ، می‏گوید نکن ، آن دامنهایی که من در آنها بزرگ شده‏ام ، دامن علی ( ع ) که روی زانوی او نشسته‏ام به من می‏گوید تن به ذلت نده این یک حماسه است اما نه یک حماسه شخصی یا قومی . در آن منیت نیست ، در آن خود پرستی نیست ، خدا پرستی است. در روز عاشورا حسین علیه‏السلام حد آخر مقاومت را هم می‏کند ، دیگر وقتی است که به کلی‏ توانایی از بدنش سلب شده است . یکی از تیراندازان ستمکار تیر زهرآلودی‏ را به کمان می‏کند و بسوی اباعبدالله ( ع ) می‏اندازد که در سینه اباعبدالله ( ع ) می‏نشیند و آقا دیگر بی‏اختیار روی زمین می‏افتد . چه‏ می‏گوید ؟ آیا در این لحظه تن به ذلت می‏دهد ؟ آیا خواهش و تمنا می‏کند ؟ نه ، بلکه بعد از گذشت این دوره جنگیدن رویش را بسوی همان قبله‏ای که از آن هرگز منحرف نشده است می‏کند و می‏فرماید : « رضا بقضائک و تسلیما لامرک و لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین»  این است حماسه الهی‏ ، این است حماسه انسانی .



فراز هایی از کتاب حماسه ی حسینی (1)استاد مطهری


منوى اصلى

خانه v
شناسنامه v
پارسی بلاگv
پست الکترونیک v
 RSS  v

لوگوى وبلاگ

موضوعات وبلاگ

اوقات شرعی

اشتراک در خبرنامه

 

template designed by Rofouzeh