• وبلاگ : دکتر غريب
  • يادداشت : درس از واقعه ي عاشورا.
  • نظرات : 3 خصوصي ، 19 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    سلام ازمطالب شما استفاده كردم

    براي من كه بدنبال سو ژ ه ام خيلي قابل استفاده است ممنونم

    از اينكه مدام به بنده سر ميزنيد تشكر ميكنم

    پاسخ

    سلام. ممنون از از نظر تان .علت سر زدن من هم زيبايي و عمق شعر هاي شماست.

    سلام عليكم .

    طبق معمول آمده بودم كه وقت بخيري عرض كنم كه از فرمايشات ( نسيم مهرباني ) عزيز هم بهره مند شدم .

    همانطور كه در ( مهرورزي2 ) بهره بردم .

    خدمت ايشان هم سلام عرض مي كنم .

    خب وقت بخير و فعلا خدانگهدار .

    پاسخ

    سلام عليکم.طبق معمول شرمنده مي کنيد.وقتتان به خير.
    سلامي چو بوي خوش آشنايي ! اميد كه اين ايام فرصتي باشد تا بيشتر با مكتب عاشورا شويم . دوست خوبم متن بسيار جالبي رو به قلم تحرير در آورديد . اما در مورد پاراگراف آخر ( امام تقاص فکر نکردنهاي امتش را با خون خودش و فرزندانش و يارانش پرداخت . حالا به حال که گريه کنيم ؟ جواب : به حال خودمان . ما هم در اين صحنه مقصريم اگر عقل را رها کنيم و احساس را جايگرين همه چيز کنيم . عشق را علم کنيم و به آن بهانه ، عقل را قرباني کنيم . مزوران عالم هميشه در کمينند.چه کسي ساده تر از کسي که سلاحش احساسات بدون پشتيباني عقل است ) بايد بگم اين امتي نبودند كه براي امام نا آشنا باشند امام خود شاهد بودند كه همين مدعيان در برابر پدر بزرگورارش چه كردند و گروه خوارج را تشكيل دادند ( راه انداختن جنگ جمل )- همانهايي كه نمونه هايش را در كشور خود و زمان حاضر مي بينم كه به دليل تحقير شدن و يا از دست دادن موقعيتي خاص حزب مخالفي ايجاد ميكنند و با سخنان بيخردانه و مهيج خود آب در آتش دشمن مي ريزند - آري دوست خوبم ! امام خوب به ياد داشتند كه اين امت در جنگ صفين قرانها را بر نيزه كردند و قران ناطق را تنها گذاردند ... و نيز امام به خوبي به خاطر داشتند امت را كه به در خانه علي عليه السلام آمدند و علي را ولي خود قرار دادند ولي در عمل كاري كردند كه علي را تنها گذاردند كه علي از درد ملت و رنج اميت در ميان نخلستانها گريه ميكرد حتي وقاحت را به حدي رساندند كه بر در خانه او هجوم بردند و وقتي مادر امام - حضرت فاطمه سلام الله عليها - به حمايت از ولايت به در خانه آمدند در به پهلويش فشردند . و .... آري دوست خوبم ! امام همه اينها را به خاطر داشتند و امت را بهتر از من و شما مي شناختند ولي مي بايد به تكليف عمل مي كردند . نكته اي كه نبايد فراموش كرد اين هست كه هر روز عاشوراست مگر در امت ما چنين رفتاري هايي قابل مشاهده نيست ؟؟؟؟‏ مگر امير كبير را فراموش كرده ايد كه از جهل مردم در كوچه گريه مي كرد !!! در جايي خواندم كه امام حسن عليه السلام را خطاب كردند ( يكي از ياران ) كه چرا با معاويه نمي جنگيد دست خود را باز كردند ( 5 انگشت ) و فرمودند اگر به تعداد انگشتان اين دست ياران واقعي داشتم حتماً با معاويه مي جنگيدم !!! مجددا از متن زيبايتان و امكان چنين اظهر نظري سپاسگزارم . .... جناب آقاي دكتر غريب از انتقاد به جا و مناسب شما در وبلاگ مهر ورزي 2 كه به كامنت من نموديد ممنونم و در آنجا از شما تشكر كرده و پاسخ را نوشتم .... دلشاد پاينده و باشيد دوست روشنگر من
    پاسخ

    سلام.ممنون .هم از نظرتان و هم پاسختان در مهرورزي 2 آري اگر مردم غرق در کج فهمي ها از دين نمي شدند ، اگر معيار حق را براي سنجيدن مدعيان رهبري اسلام گم نمي کردند.اگر فهمشان از دين به ظواهر خلاصه نمي شد.اگر چشم هاشان را باز مي کردند دنياي اسلام به مرحله اي از خطر نمي رسيد که براي رفع خطر نياز به اين واقعه باشد.جهل هميشه بوده و هست.اما آنجا که اين جهل دست آويز ظالم مي شود براي کمک به فراموشي اسلام راستين و باز جامعه همچنان تکان نمي خورد .نشانه ي اين است که انحراف بزرگتر از آن است که به روش ديگري بتوان هشياري را به جامعه باز گرداند.يک زلزله لازم است يک قيام لازم است که اين خواب رفتگان بي خبر از مسيري که يزيد براي اسلام ترسيم مي کند را از خواب بيدار کند.نجات اسلام از انحراف وقتي که کسي انحراف را از واقعيت تشخيص نمي دهد .کار آساني نيست. در متن سعي کرده ام بگويم چرا در آن زمان ايشان با چنين جمعيتي جنگ را براي عمل به تکليف انتخاب کردند.نه راه ديگر .ودر ضمن تلنگري هم قبل از همه به خود زده باشم که اگر هشيار نباشم اگر عاقل نباشم اگر همان را بکنم که مردمان ديگر کردند و سبب شدند اسلام در چنان خطري بيفتد که براي رفع خطر تنها راه ايشان اين گزينه باشد ،اگر امام حسين و آنچه او با شهادتش خواست به تاريخ بگويد نشناسم با وجود گريه بر امام حسين مي توانم در صف ظالماني باشم که در زيارت عاشورا هر بار نفرين مي شوم.بايد بدانم چگونه مي توانم به امام حسين ظلم نکنم؟ اين حداقل وظيفه ايست که داريم. نيست؟

    سلام برادر .

    وقت بخير .

    عرض شود كه بروز شده .

    همفكري را عرض مي كنم .

    فعلا خدانگهدار .

    سلام عليكم .

    شايد روضه خوان چندان خوبي نبوده ام كه مطلب را آنگونه رسانده ام .

    بعلاوه همانطور هم كه به شما رسانده باشم نيز باز ( خبر گير ) از كوفه ي ( من ) را چرا به عقل سپرده نشده ؟ چرا به دل ؟ آيا نشنيده ايد كه به امام گفته شده باشد كه : دلهاي مردم كوفه باشماست ولي شمشير هايشان نه ؟

    ضمن اينكه روضه ي بنده اين هم مي توانست باشد كه نماينده ي امام در ( من ) . مثل حضرت مسلم به نمايندگي امام . مثل همين جانشين امام غايب .

    : حجت ظاهر و باطن را شنيده ايد ؟ حجت باطن عقل گفته شده يا دل ؟

    بله بنده هم قبول دارم كه در غيبت عقل ، دل هم مي تواند جانشين باشد ، همانطور كه وزيرش مي تواند و اولي ترست به دل هم ، يعني فكر .

    : ( چراكه ) قضيه فقط قضيه ي عقل و دل نيست در ( من ) كه ، غير از فكر هم حس هم دارد ( من ) .

    راستي شما ( من ) را بعد از اين اعضاي حسي چگونه ( مهندسي ) مي فرماييد .

    مثلا اين عرايض بنده كه پيش چشم ( يكي از همان اعضاي حسي ) قرار دارد بعد چشم كجا قرار دارد ؟ بعدش ؟ عقل و دل را در همين مثال يك بار و فقط هم يك بار براي خود و بنده هم بفرماييد مطلب روشن مي شود .

    شب بخير و فعلا خدانگهدار .

    البته شب به افق ما و دم غروبي شما .

    يه دختر مسيحي رُ عملش ميکنن از بعد از عمل ، وقتي داره به هوش مياد ، ميبينن داره يه چيزي شبيه آوازميخونه ، به زبوني که زبون مادريش نيست ، اين اتفاق باعث تعجب همه ميشه .....


    بعد از بررسي هايي که انجام ميشه معلوم ميشه دختره وقتي که نوزاد بوده يه پرستار فرانسوي داشته که گاهي اين آواز مذهبي رُ تو گوش دختره ميخونده واين همون آوازيه که دختره در حال به هوش اومدن زمزمه ميکرده....

    با سلام و خسته نباشيد

    وبلاگ من به روز شد خوشحال ميشم سر بزنيد

    موفق باشيد

    تا بعد

    سلام. دوست عزيز وبلاگ گروهي مهرورزي 2 بروز شد براي ادامه راه منتظر حضور سبز شما هستيم.با سپاس.

    سلام هي حتي مطلع الفجر .

    درستكه دهه ي محرم امسالم آمد و رفت ، ولي اجازه بدهيد روضه ي حضرت مسلم بن عقيل را بخوانم .

    مسلم آقا قائم ال محمد صلي الله و عليه و اله نزد من و امثال من عقل است يا دلم ؟ : ( چراكه ) مگر عشق كار ( دل ) نيست ؟

    فعلا خدانگهدار .

    پاسخ

    سلام.براي آنکه تشبيه را ملموس کنم براي ذهنم مي گويم.حضرت مسلم رفت که خبر بگيرد از صحت دعوت ها .از امادگي مردم کوفه .حالا ما که را بفرستيم از من ما خبر بگيرد ببيند ما راست مي گوييم که ظهور ايشان را آرزو مي کنيم يا مثل مردم کوفه چک بي تضمين مي دهيم. دل را بفرستيم تا واقعيت مخفي خودمان را که کمتر کسي از آن آگاه است، بگردد .يا عقل را ؟تضمين در کدام ناحيه است دل يا عقل؟ خيلي اعتقادات عقلي هست که عمل نمي شود اينجا را فکر مي کنم دل است که تضمين قوي تري از عقل است .عقل تا آنجا کاربرد دارد که مطمين شوي راهت درست است هر لحظه با نقشه اي که در اختيارت گذاشته اند (ثقلين) راهت را روشت را بسنجي.يعني عقل که تعطيل بردار نيست اما آنچه تضمين مي کند استحکام اعتقادات را و جانفشاني اين من را دل است.مثلآ مادري که با شنيدن صداي گريه ي کودکش نيمه شب آنچه او را از بستر گرم و راحت بيرون مي کشد و به بالين کودک مي برد عقلش نيست .دلش است.عشق به کودکش است.خيلي کارهاست که سخت است مگر براي عاشق.برگه ي ورود به بعضي وادي ها عشق بايد باشد .همراهي با امام حسين نياز به عشق دارد تا سختي راه را حس نکني.آري مگر هر کسي را توان بردن فرزندعزيز تر از جان به قربانگاه هست.

    بازهم سلام !

    ببخشيد راستي ( سوخت ) حرفهاي ما چي ؟ مثلا شما از شهيد مطهري مي فرماييد ، حالا بعنوان مسموع يا مطبوع بقول آقا امام علي عليه السلام ؟ بماند . ولي مثلا همان دولت ، جمهوري ووو ، و مثلا همين ( عشق ، عاشق و ... ) ي هم ( خانواده ) اش از كجاست ؟ : ( چراكه ) غناي مثلا عقل و خانواده اش كه پشت سرش با او مي گويند : ... ، اياك نعبد و ... ، معلومه .

    باز هم فعلا خدانگهدار .

    باسلام مجدد عرض شود كه : ... تا ( روزي ) كه ( سوخت ) ش ... ، صحيح است در عرايضم و ( اصلاح ) مي كنم .

    بازهم فعلا خدانگهدار .

    سلام برادر .

    باز جمعه و عرض تبريك .

    راستي شما اين حرفها را براي كي مي زنيد ؟ براي مثل من ؟ من درخانه و خانواده ؟ يا من در مسجد و جماعتش ؟ ووو ؟ يا من در به اصطلاح جامعه ي مدني و از جمله موسسات ، سازمانها و اداراتش يكي هم من اين جامعه ي اينترنتي ؟ اين من كه روزش بنده به به اصطلاح شاهراهش ، حتي در ايران و اگرهم ( غني ) كند هم خودش را نه اينكه تا ( روز ) كه ( سوخت ) ش بند به همان شاهراه كه در كوچه پس كوچه ها ، خيابانها و اتوبانهايش جولان بديم ، در بزرگراه هاي خودمان هم برانيم بازهم تازه مثل همين و اين كجا و فراداي من و جماعت و جمعه اش كه رو سوي خانه ي خدا دارد و آن : (چشم اندازش ) تاحالا كه دهكده ي جهانيست ولو اينكه مثل جامعه ي مدني مثل : ( مدينه النبي ) دهكده ي مدينه النبي هم گفته شود ، مثل چي ؟ مثل جمهوري كه مسلمانش كردن و نطفه اش در 12 بهمن 1357 كاشته شد در بهشت و بهشت زهرايش كه تو دهن دولتي زده شد و از قضا باز هم بجايش ( دولت ) كاشته شد .

    و فردا ( روز ) جشن پيروزي يا بدنيا آمدنش در ايران است كه بعد ها اين كودك ( موقت ) نامش شد ( جمهوري اسلامي ) : ( چراكه ) آن دولت موقت هم كه فقط ( دولت موقت ) نبود ، بود ؟ نه ، آنهم ( اسلامي ) بود ، و تو دهن ( غير اسلامي ) ش زده شد ، و شايد هم پس زدن تودهن جمهوري ( غير اسلامي ) هم ( اسلامي ) و بمناسبت اين روزها ( حسيني ) ش بحرف آمده و ( دهن ) غير حسيني هم كه بسته شده بود و اين همه آوازه ها يا بخوان تهاجم فرهنگي خارجي و داخليش هم از شه بود كه بقول گويا شيخ اجل سعدي باشد كه : ديو چوبيرون رود ، فرشته در آيد .

    پس تا آن آوازه ها هم خاموش نشود با مثلا ( تودهني ) حرف شما هم كه حسيني يا اسلامي مي باشد در نمي ( آيد ) !؟

    بگذريم ، قرآن كه مي گويد : ( جاء ) الحق و ( ذهب ) الباطل ، يعني چه ؟

    فعلا خدانگهدار .

    پاسخ

    سلام.هرجا که حق بيايد باطل بيرون رفتني است يعني اين دو نمي توانند با هم در مسالمت باشند.نمي شود پارتي بازي کرد و باطل را کنار دست حق جاي کوچکي برايش باز کرد.با کوچکترين جا باز کردني حقي باقي نمي ماند.معتقدم هر جايي از اين سرزمين که باطلي نشسته سر کار با هر اسمي و زير هر پرچم ظاهري، حق رخت بر بسته و رفته.تو دهني هميشه بايد به باطل زد .اگر يک روحاني خطا کند و در لباس اسلام خيانت کند چه بايد کرد؟ اسلام را فدايش کرد آبرويش را حفظ کرد به خرج آبروي اسلام؟يا لباس اسلام را از تنش در آورد که برازنده اش نبوده و نيست.باطل که هميشه لباس خودش را نمي پوشد .در لباس حق مي رود .معيار شناختش اگر نباشد .کم کم جامعه مي شود همان که حسين عليه آن قيام کرد.تا اسلام را نحات دهد از قرباني شدن براي اين و آن .از خرج شدن آبروي اسلام براي توجيه نفهمي ها و خيانت هاي لباس اسلام پوشيدگان.

    اي زمين زينب گريبان چاک کرد

    نيم روزي هستيش در خاک کرد

    سلام خدمت شما برادر بزرگوار . شهادت مظلومانه سرور ازادگان جهان و هفتاد دو پرستوي آسمان عشق رو به شما تسليت ميگم.

    عاشقان واقعي آنانند كه عقل و عشق را جمع مي كنند و جهاني را متحير خويش

    از حسين بايد درس عشق و عقل ، هردو را آموخت . پس اشگ بي شناخت او ، ارمانش و اهدافش پشيزي نمي ارزد .

    پاسخ

    اي زمين زينب گريبان چاک کرد نيم روزي هستيش در خاک کردسلام همسفر مهتاب .درست مي گوييد وقتي شناخت از حسين ع ارمان و اهدافش نباشد از اشگ يک دنيا سياه پوش چه حاصل؟

    گريه كن چون ابر باراني به چاه

    بر حسين تشنه لب در قتلگاه

    گريه بر بي دستي احساس كن

    گريه بر طفلان بي عباس كن

    باز كن اي جان تو شط اشك را

    تا نگيرد با خجالت مشك را

    سلام عليكم .

    ضمن عرض تسليت بمناسبت امروز عرض شود كه تحت عنوان : ( روز من ) مطلبي را براي : ( هيئت ... . ) نوشته بودم كه گويا فقط بقول شما براي اظهار نظر نيست كه اين چيه ويزا ، پاسپورت واز اين چيزا گرفت ،‏ : ( چراكه ) گويا براي نوشتن ادامه ي مطلب هم كه دو قسمتش را نوشته بودم نيز بايد گذرنامه گرفت .

    بگذريم ، من هم باعنواني ديگر در ( همفكري ) نوشتمش .

    خب ، الآن چيه ؟ آنجا را عرض مي كنم ، هر وقته خلاصه وقت بخير و فعلا خدانگهدار .

    + خانواده 

    سلام والتماس دعا

    آخرين وصيت قمر بني هاشم(ع)

    نقل شده وقتي که امام حسين(ع) بر بالين قمر بني هاشم(ع) آمدند و هنوز رمقي در بدن داشت، عرض کرد: مرا به دو جهت به خيمه مبر. يکي اينکه به سکينه وعده آب داده ام ولي نتوانستم به اين وعده عمل کنم. دوم، چون پرچمدار لشگر و سپاه تو بودم، اگر اهل حرم کشه مرا ببينند از تاب و توانشان کاسته خواهد شد.

    امام(ع) در حالي که اشک چشمان خود را با آستين مبارک پاک مي کردند، تنها به خيمه ها بازگشتند.

    سکينه نزديک آمد و گفت: از عمويم، ابالفضل(ع) چه خبر داري؟ وي که رفته بود براي ما آب بياورد. چگونه تنها برگشتي؟

    امام حسين(ع) گريه کنان فرمود: يا ابنتاه انَّ عَمَّکَ العباس قُتِل. اي دخترم، عمويت عباس(ع) کشته شد.

    صداي گريه سکينه و زنان و حضرت زينب(س) بلند شد و فرياد کنان مي گفتند: وا اَخاه، وا عَبّاساه و اَقِلَّهُ ناصراه و اضيعَتاه مِن بَعدک. واي برادر، واي عباس، واي از کمي ياور و ناصر، واي از مصيبت هايي که بعد از تو با آن روبرو مي شويم.

    72 مجلس در عزاي مظلوم به نقل از کبريت الاحمر ص 162

    مصيبت وداع امام حسين(ع)

    امام حسين(ع) بعد از شهادت ياران، خود را براي جهاد با دشمن آماده نمود و براي خداحافظي به طرف خيمه آمد و با صداي بلند فرمود: يا سکينه، يا فاطمه، يا زينب، يا ام کلثوم، عَليکنّ مِنّي السَّلام.

    سکينه گفت: آيا براي مرگ آماده شده اي؟ فرمودند: چگونه تن به مرگ ندهد کسي که ديگر ياوري ندارد. در اين هنگام زنان حرم صدا به گريه بلند کردند و حضرت آنها را دلداري مي داد و مي فرمود: بايد صبر پيشه سازيد و در لحظات آخر رو به خواهر کردند و فرمودند: اي خواهر، پيراهن کهنه يادگاري مادرم را بياور. آن پيراهني که کسي رغبت نکند از تنم بيرون آورد...

    امام سجاد(ع) در وداعي که با پدر بزرگوار داشت پرسيد: عمويم اباالفضل(ع) چه شد؟ امام(ع) فرمود: پسرم، بدان که عمويت را کشتند و دستهايش را از بدن جدا کردند. آنچنان امام سجاد(ع) گريه کرد که بيهوش شد.

    چون بهوش آمد از ديگران سئوال کرد: برادرم علي و حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهير بن قين چه شد؟ امام(ع) فرمود: پسرم، اينقدر بدان که در ميان خيمه ها، از مردها کسي جز من و تو باقي نمانده. در اين لحظه امام زين العابدين(ع) در حالي که گريه مي کرد، به عمه اش گفت: شمشير و عصاي مرا بياور.

    امام حسين(ع) فرمود: شمشير و عصا براي چه مي خواهي؟ گفت: عصا مي خواهم تا بر آن تکيه کنم و شمشير را براي دفاع از حريم ولايت مي خواهم. زيرا در زندگي خيري نخواهد ماند. امام حسين(ع) مانع شدند و او را به سينه چسبانيدند و فرمودند: پسرم، تو بعد از اين سر پرست کودکان يتيم و مظلوم هستي و اينان مردي غير از تو ندارند.سپس فرمود: سلام مرا به شيعيان برسانيد. بگو پدرم را غريبانه کشتند. پس براي او بناليد و گريه کنيد.

    نقل از 72 مجلس و سوگنامه آل محمد(ص)

       1   2      >