سلام بزرگوار

از لطفي كه به اين كمترين كرديد

سپاسگزارم.

چشم مي نويسم

برايتان مي نويسم تا بدانيم غربت كجاست

من با كلي زحمت در دانشگاهي در شهر زادگاهم مشغول بكار شدم. به قدري در عرض دو سالي كه در آنجا بودم از دوست و برادر و اساتيدم رنجيدم و آزار ديدم كه با اينكه كارهاي اداريم براي استخدام درست شده بود همه را رها كردم و به شهري آمده ام كه حتي يك آشنا نيز در آن نداشتم. به لطف خدا در اين جا دوستاني بهتر از برادر پيدا كرده ام و خدا چنان مشكلاتم را در عرض مدت كوتاهي حل كرد كه قابل تصور نيست. اي عزيز بپسند آنچه را خداوند برايت مقدر كرده و بدان اين جا هم خبري نيست هر جا كه انسان بتواند رضايت خدا را بهتر كسب كند آنجا وطن اوست.

زياد حرف زدم ببخشيد

انشاءالله اگر توفيقي بود

بيشتر مزاحم مي شوم

از نظرات خود بهره مندمان كنيد.

يا علي